♥ღlove kissღ♥
ღ♥@@@ღنفس های بی هدفღ@@@♥ღ
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 تير 1391برچسب:, توسط ویدا |

این شعراروبهترین داداشم نوشته من ازش تشکرمیکنم که

 

باشعرای اون میتونم وبموزیباکنم

 

داداش محمدرضادوست دارم

 

{دیشب وقتی باهات حرف میزدم یه بغضی تو گلوت بود گفتی ترکت

میکنم نمیدونستی که عشقت تو دلم هنوز موند/همون شد،هر حرفی

که میزدی برام مثل یه خنجره عمود بود/با تک تک کلماتت با تک تک

حرفات کاش میدونستم که این خاطره ها یه روز میره بر باد/گفتی ندارم

لیاقتتو بیخیالم شو نمیدونستی بدون تو میمیرم چون،شک داشتی بهم

حالا یادت میاد؟،گفتی عشق یکی دیگه رو داری تو دلت زیاد/قسم

خوردم حتی به جون تو اما باور نکردی میخوام بمیرم خب/کجاس اون

همه عشقو محبت که میگفتی زندگیتم آخه بی مروت/نمیدونستی

زندگی بی تو محاله یه روز بی تو بودن واسم مثل یه ساله/دیگه نمیتونم

بنویسم بیشتر از این ولی بدون که بدونه تو مردم پس این باشه آخرین

حرفم به تو:خوش بخت شی میرم از زندگیت...}

اینم یکی دیگه:

میدونم که شاعر نیستم،میدونم قلم شکسته،ولی تو هوای بارونی یه

غبار رو دلم نشسته،یه غبار از جنس یک غم یه غبار از جنس ماتم،داره

بغضم میترکه کسی نیس برسه به دادم،شعرم غمگین شده چون دل

من تنگه براتو داره میگیره بهونه واسه ی خندیدناتو،واسه اون لحظه ی

دیدار دل من شده گرفتار،دل من یه خورده صبر کن صاحبت میمیره این

بار

وآخریش:

من یه پسر تنهام که با این همه دختر بودم رفیق،ولی تهش سهم بازوم

شده یه بسته تیغ/خیانت شده عادت،با این همه نامرد،من کردم باور،که

نیس حتی داور،خدا هم شده گوهر/که کمیابه تو ذهنم/همه جا من تو

فکرم/که تیغ و خیانت دارن رابطه یک به یک/باور نداری؟بیا بکنم ذکر

یک/داستان تلخ از کل زندگیم،تا بفهمی زیر تیغیم تا زنده ایم/توی 5

سالگی که مادر فداکاری کرد،جلوی چشمام داشت جون فدا میکرد/من

مونده بودم تنها و بی کس،شبا واسه من لالایی بخونه کی پس؟/یه قلم

تو دستمه،کلی بغض تو حرفمه،خیانت ها بسمه،کلی درد تو قلبمه/یادته

میگفتی که دوست دارم؟،قبل خواب دیشب من بوست دادم/یادته که

میگفتی عمره منی؟،کاش میدونستم ازم دل میکنی/از خدا خواستم

هیچوقت غم نداشته باشی،توی زندگیت هیچی کم نداشته

باشی/نفرینت نمیکنم ما فرق داریم باهم/تو خوش باش،منم سر میکنم

باغم

باتشکرفراوان ازداداش خوشملم مخلصیم داداشی

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, توسط ویدا |

روزگار روي خوشي به روي من نشون نداد
هر چي آوردم به دست ازم گرفت امون نداد
سرنوشت من اينه از دست غم ديوونه شم
روزگار به دل من سهمي به جز امون نداد

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, توسط ویدا |

گاهی آدمهای تنها خیلی خوش شانس هستند...... چون کسی رو ندارن که از دست بدن.......

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 6 تير 1391برچسب:, توسط ویدا |

کاش بدونی نبودنت,ندیدنت,یا رفتنت هرگز بهونه نمیشه واسه از یاد بردنت.(همیشه بیادتم)

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.