هر گز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هر گز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
غیر از غم عشق تو ندارم , غم دیگر شادم که جز این نیست مرا همدم دیگر
عشق کلید شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود
ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را
اینگونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی می بینیم
ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها
نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب
و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست
پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا
دوست دارم!
چون ديگررهگذري ازکوچه پس کوچه هاي شهرم نميگذردتاسرگرداني مراببيند
چون انتهارانميبينم تابراي رسيدن به آن اشتياقي داشته باشم شب رادوست دارم
چون ديگرهيچ عابري اشک هاي يخ زده ام رانمي بيند
شب رادوست دارم:چراکه اولين بارتورادرشب يافتم ازشب ميترسم
تورا درشب ازدست دادم ازشب متنفرم
به اندازه تمام عشق هاي دروغين باآفتاب قهرم
چراشبهابه ديدارم نمي آيد